افسانه های پارسی(بخش دوم) | persian legends(part ||)

افسانه شامل داستان‌هایی است که سینه به سینه منتقل شده و ماجراها و قهرمانانی که پاسخگوی حس کنجکاوی و غرور و وطن‌پرستی‌ مردم بوده و به آن میبالیدند. بیشتر این افسانه‌ها، در کتاب «اوستا»، مجموعه‌ای ازکهن‌ترین نوشتار و سروده‌های ایرانیان گرد آمده؛ گروهی دیگر، خرافه‌هایی ساخته و پرداخته ذهن خلاق پیشینیان است که دلیل علمی برای آن وجود ندارد.

دُرَنج:

دروج  يا درنج ها نوعي ديگر از موجودات وهمي هستند که به صورت پيرزني کوتوله و مکارتصور  مي شوند. در باور مردم اين نوع اجنّه بسيار خسيس و بدجنس بودند؛ موهايشان بسيار بلند و اندامشان وحشت انگيزبود؛ با انسان ها کينه ودشمنی ديرينه داشتند؛ در بيابان هاي بزرگ و نقاط دورافتاده زندگي مي کردند؛ خوراکشان کوشت حيوانات و کودکان و انسان هاي نيکوکار بود؛ آنها مي توانستند به هر چيزي تغيير شکل دهند. در برخي ديگر از باورهاي عاميانه اين موجود، حيواني آدم نمابود که در کوه زندگي ميکرد، سري پرمو و صورتي پوشيده از ريش هاي بلند و ژوليده و ابروهاي پرپشت و بيني پهن و بزرگ داشت. درنج دختر بچه هاي کوچک را مي دزدد و از او نگهداري مي کند تا بزرگ شود و به عنوان جفت استفاده نمايد. درنج دهشتبارترين ديوي است که انسان را گرفتار قهر خويش مي سازد و زندگي اش را تباه مي سازد.

 

پری:

پَری از موجودات خیالی و افسانه ای در فرهنگ فولکور مردم ایران، آسیای جنوبی و آسیای میانه است. نام سرزمین پریان در آثار اسطوره‌ای،پریستان درکوه  قاف(آسیای مقدم) است. پری دراوستا موجودیاهریمنی است (همانند فری) که مردم را می‌فریبد، اما در فرهنگ ایرانیان پس از اسلام، پریان موجودات خوب و دوست داشتنی هستند که مردم نیکوکار و خوش نیت را دوست دارند و آن‌ها را به خوشبختی و کامروایی می‌رسانند.

پری دراوستا موجودی اهریمنی است و از آن به صورت زنی بسیار زیبا و فریبنده یاد شده که با پنهان و آشکار شدن پی در پی و تغییر شکل‌های گوناگون، مردم را می‌فریبد و به بیراهه می‌کشاند یا موجب دیوانگی آنان می‌شود. پری از آتش می‌گریزد، بنابراین، برای شناختن یا فرار دادن پریان بدکار باید پیوسته آتش در خانه روشن بماند. همچنین فلزات و چیزهای نوک تیز موجب فرار پریان است.

در هفت خوان‌های رستم واسفندیار، زنی زیبا و آراسته در حالی که  عود می‌نوازد به پهلوان نزدیک می‌شود و او را به شادخواری و شادکامی دعوت می‌کند. اما هر دوپهلوان او را می‌شناسند و در نبرد او را می‌کشند.

پریان در فرهنگ ایرانیان پس از اسلام، موجودات خوب و دوست داشتنی هستند که مردم نیکوکار و خوش نیت را دوست دارند و آن‌ها را به خوشبختی و کامروایی می‌رسانند. پادشاه پریان مردی نیک و آزاده است و دختر و پسر شاه پریان رمزی از کمال، زیبائی، ثروت و خوشبختی هستند که هر دختر و پسر جوان آرزوی همسری ایشان را دارد. داستان پری زیبائی که بخت را تقسیم می‌کرد در داستان‌های مربوط به جمشید شاه آمده است.

دراساطیر ایرانی ، پری‌ها از نسل فرشتگان تبعیدی از بهشت هستند که در صورت توبه کردن به بهشت باز می‌گردند. در منابع قدیمی تر آن‌ها عاملان شیاطین بودند ولی در منابع جدیدتر تبدیل به موجودات غیر شر شدند. پری‌ها موجوداتی بالدار، بسیار دلنشین و با ظاهر فرشته آفریده شده‌اند. در طبقه‌بندی موجودات اسطوره‌ای، آن‌ها آفریده‌هایی مابین فرشته و ارواح شیطانی هستند. پری‌ها گاهی اوقات برای ملاقاتهایی به دنیای میرا (جهان ما) مسافرت می‌کنند.

پری‌ها هدف سطح پایین موجودات شروری به نام دیوسان بودند. دیوسانان با حبس پری‌ها در قفس‌های آهنین، اقدام به آزار آن‌ها می‌کردند. این آزارها بعلاوه عدم اعتماد به نفس خود پریان، باعث می‌شد که آن‌ها هم به صف مبارزان با خوبی به پیوندند.

جَهله به گُند:

درافسانه های ایرانی  نام مردی سیاهپوست و بالابلند(بلند قد) است که پاهایی بلند و بیضه هایی به بزرگی جهله (نوعی کوزه بزرگ و کروی شکل با ماهیت غیرایستا) دارد. جهله به گند، اغلب در دربندها و کوچه‌ها و گذرگاه‌ها می‌ایستد، در حالیکه پاهای خویش را در دو جانب کوچه یا گذر نهاده و بیضه‌هایش را در میان آویزان و معلق می‌سازد، طوریکه بیضه‌های بزرگ او، راه را بر عابر می‌بندد.

غلوم زنجیری:

غلوم زنجيري نيز يکي ديگر از موجودات خيالي است. طبق باور عوام اين جنّ در اطراف قبرستان ها وجود دارد. اين جنّ شبيه انسان است. قدي بلند و هيکلي تنومند و کشيده، رنگ سياه، بدني پرمو دارد و بدون لباس است. اين جنّ، زنجيري در دست دارد که از هر طرف طول آن به پنجاه متر مي رسد. هرگاه غلوم زنجيري انسان را ببيند زنجيرش را مي چرخاند و به طرف آدم پرت مي کند؛ اگر زنجير به فرد برخورد نکند آن شخص بیهوش مي شود وممکن است نجات پيدا کند ولي اگر اصابت کند، در دم جان مي سپارد.

خر سه پا:

خر سه‌پا، درافسانه ها و اساطیر ایرانی و آیین زرتشت، موجودی اسطوره ای و ساکن دریای فراخکرد است که احتمال می‌رود یکی از خدایان پیش زرتشتی باشد.این موجود اساطیری شگفت‌انگیز،تشتر  را در تقسیم و جمع‌آوری آب‌های دریای فراخکرت یاری می‌کند.

خر سه‌پا یا خَرَ یا موجودی بسیار شگفت‌انگیز است که خاستگاه او روشن نیست و این نکته نیز در مورد او آشکار نشده که وی را بر کدامین حیوان اسطوره‌ای می‌توان منطبق نمود. یکی از محققین معتقد است که این اسطوره در اصل بخشی از اسطورهٔ آسمانی است، چراکه در روایاتی همچون روایت زیر، که ازبندهش نقل شده، از این که او آب‌های کیهانی را به جنبش درمی‌آورد، سخن گفته شده‌است:

چنین گوید که خر سه‌پا، که در دریای فراخکرد فراز جُنبد، همهٔ آب دریا را به آشفتگی اندازد، آب را به نواحی دیگر دریا افکند.

پژوهشگرانی دیگر معتقدند که خر سه‌پا، در اصل خدایی بیگانه یا پیش زرتشتی است که با اعتقادات ایرانیان تلفیق یافته‌است. خاستگاه این حیوان اسطوره‌ای هرچه هست، تنهاحیوان مقدسی است که سه پا، شش چشم، نه دهان، دوگوش و یک شاخ  دارد. خر سه پا، به اندازه ی کوهی است و گستره ی  هر پای او، در حد گستره ایست که هزارگوسفند را در خود جای دهد، وظیفه خر سه پا، نابود کردن بیماری‌ها و بلاهاست.

داهیر:

 در افسانه های ایرانی نام نوعی ماهی بسیار بزرگ است که بنا به برخی روایات، حتی ازعوج هم بزرگتر است.

سلیم جواهری:

سلیم جواهری یک داستان عامیانه  و از زمره ادبیات شفاهی ایران است. ریشه شفاهی این داستان به دوره تیموریان یا صفویه بازمی‌گردد و در اواسط قرن نوزدهم میلادی و دردوره ی قاجاریه ، برای نخستین بار مکتوب، چاپ و منتشر شده‌است.

بخش‌هایی از داستان ریشه در واقعیت‌های تاریخی دوران جنگ های سلیبی داشته و روایت داستان در زمان حجاج ابن یوسف رخ می‌دهد. در این داستان نیز، همچون هزار و یک شب، قهرمان داستان برای حفظ جان خود ناچار به قصه گفتن برای شاه است. به دلیل وجود چند عبارت محدود و مشکلات سانسور سال‌ها این داستان چاپ و منتشر نمی‌شد. در سال‌های اخیر روایت‌ها و بازنویسی‌هایی از این داستان در ایران منتشر شده‌است.

خلاصه داستان

سلیم جواهری که با همسرش زندگی می‌کند، پدر خویش را از دست می‌دهد و به بیچارگی می‌افتد. به ناچار از نزد همسر و خانه مهاجرت کرده و ابتدا به حج می‌رود. سپس به دست رومیان اسیر می‌شود. پس از مدت‌ها سرگردانی در جزیره گاو دریایی، جزیره بوزینه ها و جزیره دوالپایان به سرزمین پریان می‌رسد. از غاردیو آدمخوار جان به سلامت در می‌برد و به دیار خود بازمی‌گردد؛ ولی حجاج یوسف او را به زندان می‌افکند.

حجاج یوسف سلیم را وادار می‌کند تا قصه‌ای بگوید که هم حجاج را بخنداند و هم او را به گریه وادارد. چرا که درمان بیماری حجاج در گرو شنیدن چنین قصه‌ای است. اگر سلیم نتواند چنین قصه‌ای بگوید ناگزیر اعدام می‌شود.

سیمُرغ :

نام یک پرنده ی افسانه‌ای ایرانی است. شاید بتوان سیمرغ را از مهم‌ترین موجودات در ادبیات پارسی برشمرد. دانشمندان زیادی از دیرباز به این پرنده در اساطیر ایرانی و شباهتهای آن با مرغان دیگری همچون  (شاهین)، گرودای هندی، وارغن، کرشیفت، امرو و کمروی اوستایی، چمروش و کَمَک در ادبیات پهلوی، عنقای عربی،هما و ققنوس در ادب پارسی، فونیکس یونانی، انزوی اکدی، و سیرنگ در ادبیات عامیانه پرداخته‌اند. او نقش مهمی در داستان‌های شاهنامه دارد. کُنام (آشیانه) او کوه اسطوره‌ای قاف است. دانا و خردمند است و به رازهای نهان آگاهی دارد. زال را می‌پرورد و همواره او را زیر بال خویش پشتیبانی می‌کند. به رستم در نبرد با اسفندیار رویین تن یاری می‌رساند. جز در شاهنامه دیگر شاعران پارسیگوی نیز سیمرغ را چهرهٔ داستان خود قرار داده‌اند. از جمله منطق الطیر و عطار نیشابوری  نیز از آن دسته‌اند.

Share on facebook
Share on twitter
Share on linkedin
Share on whatsapp
Share on telegram
Share on skype

مقاله را به اشتراک بگذارید | Share the post

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *